اختراع انزوا

..استفاده از مطالب این وب سایت با ذکر منبع آزاد است

اختراع انزوا

..استفاده از مطالب این وب سایت با ذکر منبع آزاد است

اختراع انزوا

کاش سرخ پوست بودیم، همیشه آماده، تازان بر گرده ی اسب. پشت خمانده در باد، در دشتی لرزان، میان زمین و آسمان مدام در تب و تاب. تا آن جا که دیگر به مهمیز نیازی نباشد، چرا که نیازی به مهمیز نیست. تا آن جا که لگام را رها کنیم، چرا که دیگر از لگام نشانی نیست؛ و دشت چنان چمنزاری درو شده و هموار در مقابل چشم هامان محو شود و از یال و سر اسب دیگر نشانی نماند.. [فرانتس کافکا]

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های سرگشتکی» ثبت شده است

۰۷
تیر
۹۵


...

سوکورو تقریباً بی هیچ نیتی بلند شد و به طرف دیگر میز رفت. بی حرف دست روی شانه ی کورو گذاشت. صورت کورو هنوز لای دست هایش بود. سوکورو به او دست زد، احساس کرد می لرزد، لرزشی که برای چشم نامحسوس بود.

"سوکورو؟!" صدای کورو از لای انگشت هایش لغزید. "می شود کاری برایم بکنی؟"

سوکورو گفت: "البته"

"می شود بغلم کنی؟"..


[سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های سرگشتگی] - هاروکی موراکامی

ترجمه ی مهدی غبرایی


  • ابراهیم سعیدی نژاد