پلکان زرد
..
"پلکان زرد" تجربه ای تازه است در تمرین نوشتن. نوشتن یک شب در میان رمانی بدون داستانی از پیش تعیین شده و یا حتی با ساختاری مشخص. به نوعی بداهه پردازی و نوشتن بدون بازبینی و قرار دادن روی یک صفحه ی مجازی برای خواندن. و این بداهه پردازی از آن جایی خوب است و بر وفق مراد که ناخواسته بازتاب روحیات روزها و شب های نویسنده اش خواهد بود بی آن که جملاتی از آن که در بازخوانی های بعدی بر وفق مراد نیستند پاک شوند یا تعابیری در آن تغییر کنند. همه چیز در یک ساعت پای لپ تاپ شکل می گیرد و روی صفحه می رود تا خوانده شود. بدیهی ست که گاهی شب ها ممکن است کار خوب از آب در بیاید و گاهی نه. آدمی ست دیگر. همیشه کارهایش بر وفق مراد پیش نمی رود. این اما مهم نیست. مهم تر از همه داستانی ست که هنوز آدم هایش را پیدا نکرده ام و نمی دانم قرار است چه بکنند. آدم ها و اتفاقاتی که یکی یکی حلول خواهند کرد و دست به اعمالی خواهند زد که بسته به حال نگارنده در شب هایی که می نویسد تعریف خواهند شد. همانطور که گفتم آدمی ست دیگر، همیشه حوصله ی هر کاری را ندارد. این نوشته ی بداهه شاید هم در میان راه از فرط بی حوصلگی کنار گذاشته شود و نصفه و نیمه بماند. یا بهتر بگویم شاید نگارنده در برابر این بداهه پردازی شخصیت هایی که هر کدام از گوشه و کناری سر می زنند و قصه را به سمت و سویی می کشند کم بیاورد و بیخیال همه چیز شود. خودش را از شر این شخصیت ها رها کند و برود پی کار و زندگی خودش در تنهایی. در هر صورت خودم را وارد این بازی کردم و می خواهم بگذارم این شخصیت های خیالی بر من حلول کنند تا تعریف شان کنم. همانطوری که هستند و می خواهند نه با آن شکل و شمایلی که خواست من است. امیدوارم این تجربه ی دردانگیز، تجربه ی خوبی از کار دربیاید...
ابراهیم سعیدی نژاد
تابستان نود و دو خورشیدی
- ۹۵/۰۳/۲۶