۰۵
تیر
۹۵
...
شیدایی خجسته که از من ربوده شد
- با مکرهای شعبده باز سپیده ای که دروغین بود-
پیغمبری شدم که خدایش او را از خویش رانده بود
مسدود مانده راه زبان نبوتش
من آن جهنم ام که شما رنج هاش را در خواب هایتان تکرار می کنید
خورشید، هیمه ای است مدور که در من است
یک سوزش مکرر پنهانی همواره با من است
و چشم های من، خاکستری ست که از عمق های آن
ققنوس های رنج جهان می زایند
تنهایم
از آن زمان که شیدایی خجسته ام از من ربوده شد..
[رضا براهنی] - ماه
- ۰ نظر
- ۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۳:۱۱