اختراع انزوا

..استفاده از مطالب این وب سایت با ذکر منبع آزاد است

اختراع انزوا

..استفاده از مطالب این وب سایت با ذکر منبع آزاد است

اختراع انزوا

کاش سرخ پوست بودیم، همیشه آماده، تازان بر گرده ی اسب. پشت خمانده در باد، در دشتی لرزان، میان زمین و آسمان مدام در تب و تاب. تا آن جا که دیگر به مهمیز نیازی نباشد، چرا که نیازی به مهمیز نیست. تا آن جا که لگام را رها کنیم، چرا که دیگر از لگام نشانی نیست؛ و دشت چنان چمنزاری درو شده و هموار در مقابل چشم هامان محو شود و از یال و سر اسب دیگر نشانی نماند.. [فرانتس کافکا]

بایگانی
آخرین مطالب

ماه

شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۱ ق.ظ

...

شیدایی خجسته که از من ربوده شد

- با مکرهای شعبده باز سپیده ای که دروغین بود-

پیغمبری شدم که خدایش او را      از خویش رانده بود

مسدود مانده راه زبان نبوتش

من آن جهنم ام که شما رنج هاش را       در خواب هایتان تکرار می کنید

خورشید، هیمه ای است مدور که در من است

یک سوزش مکرر پنهانی     همواره با من است

و چشم های من، خاکستری ست که از عمق های آن

ققنوس های رنج جهان می زایند

تنهایم

از آن زمان که     شیدایی خجسته ام از من ربوده شد..


[رضا براهنی] - ماه





نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی