اختراع انزوا

..استفاده از مطالب این وب سایت با ذکر منبع آزاد است

اختراع انزوا

..استفاده از مطالب این وب سایت با ذکر منبع آزاد است

اختراع انزوا

کاش سرخ پوست بودیم، همیشه آماده، تازان بر گرده ی اسب. پشت خمانده در باد، در دشتی لرزان، میان زمین و آسمان مدام در تب و تاب. تا آن جا که دیگر به مهمیز نیازی نباشد، چرا که نیازی به مهمیز نیست. تا آن جا که لگام را رها کنیم، چرا که دیگر از لگام نشانی نیست؛ و دشت چنان چمنزاری درو شده و هموار در مقابل چشم هامان محو شود و از یال و سر اسب دیگر نشانی نماند.. [فرانتس کافکا]

بایگانی
آخرین مطالب

Irrational Man- Woody Allen

پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۹ ق.ظ


"منطق گم شده"

یا در جست و جوی قوه ی تشخیص

...


منطق در زندگی فردی چه جایگاهی دارد؟ یا شاید بهتر باشد بگوییم در زندگی هر فرد چه تعریفی. آن چه مسلم است منطق با تعریف چند پهلویی که خود را "دانش شناسایی و ارائه ی روش درست اندیشیدن (تعریف کردن و استدلال کردن)" می نامد، مبادرت به ایجاد تعریفی ثانوی از خود می کند و آن، در واقع شکل دیگری از تعریف اصلی است، به این گونه که "منطق تشخیصِ اندیشه ی درست از اندیشه ی نادرست است." و همین تعریف ثانوی ست که ما را به یافتن تعریفی از مجهولی به نام قوه ی تشخیص وا می دارد. قوه ی تشخیصی که می تواند در هر کس شکلی از خود را بر اساس دیدگاه ها، شکل نگاه و ایدئولوژی های فردی گرفته تا نظریات جامعه شناسی و روان شناسی و غیره و غیره به نمایش بگذارد. قوه ی تشخیصی که می تواند در هر فرد بنا بر شکل وجودی اش نوعی متفاوت و مغایر با دیگری، حتی در شرایط یک سان داشته باشد. این جاست که وقتی قوه ی تشخیص تا این حد می تواند مجهول و بی منطق حتی ظاهر شود بنابر ایدئولوژی ها درونی و حتی ناخودآگاه فرد- پس منطق که در تعریف ثانوی خود تشخیص اندیشه ی درست از نادرست است، به واسطه ی همین ناممکنی وجود ثبات یکسان در قوه ی تشخیص یک جامعه، خود دچار نوعی تعارض درونی می گردد. به این شکل که بنا بر قوه ی تشخیص، فرد می تواند دست به عملی بزند که در جامعه به عنوان عملی مطرود شناخته شده باشد. اما عموماً دست زدن به این عمل در واقع سازنده ی منطق فرد مذکور است. این که قوه ی تشخیص او در واقع بنا بر منطق درونی اش دست به انتخاب می زند و اگر تشخیص اشتباه است به شکلی می توان گفت منطق درونی دچار اشتباه است. منطقی که می تواند منجر به تشخیص شود، هیچ نشانی از این که چقدر منجر به تصمیمی درست می شود را در خود ندارد.                               


در واقع منطق بنا بر اصول و قوانین اجتماعی پایه گذاری می شود، اما دامنه های آن به فردیت و فردگرایی می رسد. هرکس می باید برای زیستن در یک جامعه ی مشخص از منطقی عمومی که بر پایه ی اجتماعی که در آن زندگی می کند شکل بندی شده است پیروی کند اما این دلیلی بر آن نیست که فرد با توجه به شرایط و موقعیت های از سر گذرانده در همان جامعه و برخورد های تجربی با انسان های مختلف و مواجهه با رویدادهایی بسیار به صورتی ناخودآگاه و درونی دست به ساخت و پرداخت منطقی فردی نزند. منطقی که قوه ی تشخیص او به شکلی وارونه پایه گذار آن است. اینجا دیگر منطق نیست که قوه ی تشخیص را هدایت می کند بلکه در منطق فردی قوه ی تشخیص است که از برآیند خود منطق فردی را پایه گذاری می کند. قوه ای که او از پیش بینی هایش طبق گذشته - چه از نظر حسی و چه از نظر فکری ساخته است. تشخیص او بنا بر دنیا و آدم ها و اتفاقاتی که تا کنون در آن ها سیر کرده است و از سر گذرانده شکل می گیرد و از مجموع همین شکل تشخیص منطقی فردی، در کنج و کنار منطق اجتماعی برای هر فرد پدید می آید. "مرد بی منطق" ساخته ی وودی آلن، شکلی از همین بازی میان مفهوم منطق و تشخیص در مواجهه با دنیای پیرامون است. این مواجهه می تواند روبرویی دنیای پیرامون با منطق و تشخیص فردی نیز باشد. این که قوه ی تشخیص چگونه دست به ساخت منطق می زند و فرد چگونه با چشم پوشی از منطق قراردادی اجتماعی، پیرو منطق فردی و قوه ی تشخیص خود می شود و دست به عمل می زند..                     


 


                                                                                                         ابراهیم سعیدی نژاد

                                                      اردیبهشت هزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی


  • ابراهیم سعیدی نژاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی